نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار پریودانتیکس، مرکز تحقیقات دندانپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
2 دستیار تخصصی گروه پریودانتیکس دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction:Lateral ridge augmentations are traditionally performed using autogenous bone grafts. However, the bone harvesting procedure, whether intra orally or extra orally, is accompanied by patient morbidity. So, applying bone substitute has been suggested. The aim of the present study was to compare the stability of implants in ridges augmented with mineralized cortical cancellous allograft blocks with implants in native bone using Resonance Frequency Analysis.
Materials & Methods:In this clinical trial study, approved by ethical committee of Mashhad university of Medical Sciences, nine subjects with insufficient ridge width were selected. Their ridges were augmented with mineralized cortical cancellous allograft blocks. After 6 months, implants were inserted. In control group, 9 subjects with sufficient ridge width were selected. Implants were inserted in the same place as the test group. ISQ was used for measurement of implants stability on third and sixth month after implants placement. Data were analyzed by paired and two sample t tests using SPSS version 15 software.
Results:During the study period, two implants in allograft group failed. In the test group, the difference between mean ISQ at third and sixth month was statistically significant (P=0.008), but in the control group, it was not significant (P=0.065). At third month, the mean ISQ between 2 groups was not statistically significant (P=0.317), but at sixth month, the mean ISQ in control group was significantly higher than the test group (P=0.000).
Conclusion:The mean ISQ in both groups were enough to load the implants. This means that mineralized cortical cancellous blocks could be used as a scaffold for growth of the bone and ridge augmentation for implant placement.
مقدمه
موفقیت درمان ایمپلنت بستگی به میزان کافی استخوان در محل قرارگیری ایمپلنت دارد.(1) در غیر این صورت پروگنوز طولانی مدت ایمپلنت به خطر میافتد. با توجه به افزایش تقاضا جهت درمان ایمپلنت، مواد و تکنیکهای مختلفی جهت افزایش عرض ریج باقیمانده ارائه شده است که شامل تکنیکهای Distraction osteogenesis، Grafting، Bone splitting و GBR[1] است.(3و2) GBR در درمان ضایعات استخوانی موضعی فک میزان موفقیت بسیار بالایی دارد.(4) گرفت استخوان اتوژن، هم اکنون به عنوان استاندارد طلایی برای GBR بکار میرود.(5) با این وجود تهیه استخوان اتوژن چه داخل دهانی چه خارج دهانی کاری ناخوشایند و تهاجمی برای بیمار است.(6) لذا استفاده از جایگزینهای استخوانی برای این امر توصیه مـیشـود. در حـال حاضـر از بـلوکهـای آلـوگـرفـت
کورتیکوکنسلوس مینرالیزه جهت افزایش عرض ریج استفاده میشود ولی تاکنون تحقیقی در مورد ثبات ایمپلنتهای قرار گرفته در این نواحی نشده است. در این مطالعه ثبات ایمپلنتهای قرار گرفته در این نواحی به روش آنالیز فرکانس انعکاسی به صورت کلینکی 3 و 6 ماه بعد از قرار دادن ایمپلنت اندازه گیری شد و با ایمپلنتهای قرار گرفته در استخوان طبیعی مقایسه گردید.
مواد و روشها
در این مطالعه کارآزمایی بالینی که مسایل اخلاقی آن مورد تصویب کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی مشهد قرار گرفته است، و در پایگاه اینترنتی IRCT ثبت گردیده است، در 9 بیمار زن با محدوده سنی 30 تا 60 سال که عرض ریج ناکافی در ناحیه قدامی فک بالا جهت ایمپلنتگذاری داشتند، با استفاده از بلوکهای آلوگرفت کورتیکوکنسلوس مینرالیزه (ساخت شرکت همانندساز بافت کیش، ایران) عرض ریج افزایش داده شد. بعد از 6 ماه از قرار دادن بلوک آلوگرفت ناحیه مجدداً باز گردید و تعداد 9 ایمپلنت در نواحی مورد نظر قرار گرفت. جهت گروه کنترل هم تعداد 9 بیمار زن با محدوده سنی 30 تا 60 سال انتخاب شدند که دارای عرض ریج کافی در ناحیه قدامی فک بالا جهت ایمپلنتگذاری بودند و ایمپلنتها در نواحی معادل با نواحی دریافتکننده ایمپلنت در گروه اول قرار گرفتند. بیمارانی که در این مطالعه وارد شدند شرایط زیر را دارا بودند: دارای سلامت سیستمیک خوبی بودند، دارای دیابت کنترل نشده یا نقص سیستم ایمنی نبودند، کنترااندیکاسیونی جهت درمانهای جراحی نداشتند، فاقد تمام موارد عدم تجویز ایمپلنت بودند و فرم رضایتنامه آگاهانه را امضا کرده بودند.
بعد از اخذ تاریخچه پزشکی و دندانپزشکی و همچنین ارزیابی رادیوگرافیک عمل جراحی کاشت ایمپلنتها براساس پروتکل استاندارد مربوط به شرکت Astra tech
(Astra Tech AB, Molndal, Sweden) انجام شد. پس از عمل برای هر یک از بیماران 500 میلی گرم آموکسی سیلین 3 بار در روز و استامینوفن 325 میلی گرم 3 بار در روز، هر یک برای حداقل 5 روز تجویز گردید. بخیهها پس از 10 روز کشیده شدند.
شاخص(Implant Stability Quotient) ISQ توسط دستگاه Ostell (AB, Gothenberg, Sweden) طی دورههای زمانی 3 ماه و 6 ماه پس از کاشت ایمپلنت به ترتیب زیر اندازهگیری شد. ابتدا پیچ کاور ایمپلنت باز شده و قطعه مغناطیسی به نام Smartpeg مربوط به سیستم Astra tech، با آچار مخصوص روی ایمپلنت ثابت گردید. سپس دستگاه Ostell در نزدیکترین فاصله با Smart peg، بدون آن که با آن تماس داشته باشد قرار داده شد، تا اینکه صدای بوق از دستگاه تولید گردید. این عمل از سه جهت انجام گرفت و میانگین اعداد ISQ بدست آمده برای هر ایمپلنت در هر مقطع زمانی ثبت شد. دادهها توسط نرمافزار SPSS با ویرایش 15 تحلیل گردید. ابتدا توزیع نرمال دادهها با آزمون آماری Kolmogrov-Smirnov تایید گردید. شاخص ISQ در هر گروه بین 3 ماه و 6 ماه با آزمون Paired t-test و بین دو گروه در هر مقطع با آزمون
t-testTwo sample مقایسه گردید.
یافتهها
در طی دوره مطالعه، در گروه آلوگرفتها، 2 ایمپلنت دچار شکست شدند. شاخص ISQ در هر دو گروه مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آزمون Paired t-test در گروه آلوگرفت نشان داد که میانگین ISQ در ماه 3 برای گروه آلوگرفت 40/14±88/53 بود که در ماه 6 به 18/3±88/71 رسید که جهت بارگذاری ایمپلنتها مناسب است. در گروه آلوگرفت بین دورههای زمانی 3 ماه و 6 ماه تفاوت آماری معنیداری وجود داشت (008/0P=).
در گروه کنترل میانگین شاخص ISQ در ماه 3، 79/21±88/62 بود که در ماه 6 به 66/2±88/78 رسید. در گروه کنترل بین دورههای زمانی 3 ماه و 6 ماه تفاوت آماری معنیداری وجود نداشت (065/0P=).
نتایج آزمون t-test Two sampleنشان داد که بین دو گروه آلوگرفت و کنترل در زمان 3 ماه تفاوت آماری معنیداری در شاخص ISQ وجود نداشت (317/0P=). اما بعد از 6 ماه شاخص ISQ در گروه کنترل به طور معنیداری بالاتر بود (001/0P=) (جدول 1).
جدول 1 : مقایسه میانگین و انحراف معیار شاخص ISQ بین دو گروه آلوگرفت و کنترل در زمان 3 و6 ماه
ISQ |
آلوگرفت |
کنترل |
آزمون t-student |
انحراف معیار ± میانگین |
انحراف معیار ± میانگین |
||
3 ماه |
40/14±88/53 |
79/21±88/62 |
317/0=P 034/1-t= |
6 ماه |
18/3±88/71 |
26/2±88/78 |
000/0=P 06/5-t= |
نتیجه آزمون t زوجی |
008/0=P 47/3=t |
065/0=P 14/2=t |
|
بحث
موفقیت درمان ایمپلنت بستگی به میزان کافی استخوان در محل قرارگیری ایمپلنت دارد. در غیر این صورت پروگنوز طولانی مدت ایمپلنت به خطر میافتد. گرفت استخوان اتوژن هم اکنون برای درمان GBR بکار میرود، با این وجود جهت تهیه ماده پیوند اتوگرفت نیاز به ترومای نا خواسته جراحی به قسمت دیگری از بدن بیمار است. مسلماً وجود جایگزین مناسب جهت پیوند که قدرت Repair مشابهی داشته و نیاز به جراحی جهت برداشتن ماده پیوندی را مرتفع نماید، به نفع بیمار و پزشک خواهد بود. الوگرفتها جهت این منظور به کار میروند ولی با این حال برای موجود زنده بیگانه بوده و بنابراین سبب تحریک پاسخ ایمنی میگردند. جهت سرکوب قدرت آنتیژنتیک الوگرفتها از رادیاسیون، انجماد و روشهای شیمیایی بهره گرفته میشود.(11)
الوگرفتهای استخوان از بانکهای نسجی قابل تهیه میباشند. این مواد طی 12 ساعت پس از مرگ استخوان کورتیکال تهیه شده و چربی ان گرفته شده و قطعه قطعه شده در الکل خالص شسته شده و منجمد میگردد. ممکن است مواد سپس دمینرالیزه شده و آسیاب گردند تا اندازه آنها به 250 تا750 میکرومتر برسد و سپس Freeze dried می گردند. در نهایت در ویالهای شیشهای در خلاء بستهبندی میگردند. مراحل متعددی جهت عفونتهای ویروسی انجام میگردد. این مراحل شامل بررسی گروههای افراد در معرض خطر و تستهای متعدد ویروسی روی اجساد جهت حذف اجساد دچار عفونت ویروسی و یا بیماریهای بدخیم میباشد. سپس ماده پیوندی با مواد شیمیایی یا اسیدهای قوی مجاور میگردد تا در صورت وجود ویروسها آنها را غیرفعال نمایند. خطر عفونت با ویروس نقص ایمنی اکتسابی (HIV) حدود 1 در هر 1 تا 8 میلیون مورد است و بسیار بعید میباشد.(12) در ایران موسساتی آغاز به تولید Mineralized cortical cancellous block نموده و تاکنون تحقیقی در مورد ثبات ایمپلنتهای قرار گرفته در این ماده در دهان نشده است.
در مطالعه حاضر جهت بررسی ثبات ایمپلنتهای قرار گرفته در بلوکهای آلوگرفت از روش آنالیز فرکانس انعکاسی که یک روش غیرتهاجمی تست کردن ثبات ایمپلنت است، استفاده شده است. آنالیز فرکانس انعکاسی با درصد تماس استخوان-ایمپلنت در مطالعات هیستومورفومتریک در حیوان(7) و انسان رابطه معنیداری دارد.(8) هدف مطالعه حاضر مقایسه ثبات ایمپلنتهای قرار گرفته در نواحی تحت درمان با
Mineralized cortical cancellous allograft blocks با ایمپلنتهای قرار گرفته در استخوان طبیعی با استفاده از آنالیز فرکانس انعکاسی بود.
در مطالعه ما در گروه آلوگرفت بین ماه های 3 و 6 تفاوت آماری معنیداری وجود داشت. در حالیکه در گروه کنترل بین ماههای 3 و 6 تفاوت آماری معنیداری وجود نداشت. علت این امر شاید به علت روند رو به تکامل استخوانسازی در حد فاصل بین آلوگرفت و استخوان طبیعی زیرین بیمار باشد. شاید با گذشت زمان این تفاوت در گروه آلوگرفت برطرف گردد.
براساس مشاهدات مطالعه حاضر در زمان 3 ماه بین دو گروه الوگرفت و کنترل تفاوت آماری معنیداری مشاهده نشد در حالی که در زمان 6 ماه بین دو گروه تفاوت آماری معنیداری وجود داشت.
شاخص ISQ در گروه کنترل در ماه 6 نسبت به گروه آلوگرفت به طور معنیداری بالاتر بود. علت این امر میتواند این باشد که بعد از ایمپلنتگذاری در استخوان طبیعی در ماه 3 روند Remodeling استخوان اطراف ایمپلنت کامل نشده است در حالی که در ماه 6 این اتفاق کاملاً روی خواهد داد. در آلوگرفت در ماه 3 روند Remodeling استخوان اطراف ایمپلنت کامل نشده و در ماه 6 هنوز این روند ادامه دارد و تکامل استخوان اطراف ایمپلنت در مقایسه با استخوان طبیعی کمتر میباشد.
Warner و همکاران در یک دوره 3 ساله ارزیابی کلینیکی و هیستولوژیکی بر روی Mineralized block allograft انجام دادند و موفقیت ایمپلنتهای قرار داده شده در نواحی تحت درمان با بلوکهای آلوگرفت مینرالیزه را 99% عنوان نمودند. در مطالعه آنها ثبات ایمپلنت با روش آنـالیز فرکانـس انعکاسی بـررسی نشده
است.(9)
در مطالعه ما 2 ایمپلنت در گروه آلوگرفت بعد از 6 ماه از تعبیه ایمپلنت، Osseointegration کافی پیدا نکرده بودند و دچار شکست شدند. در مطالعه Barone و همکاران بر روی Deep frozen allogenic bone نیز 2 ایمپلنت بعد از 6 ماه از ایمپلنتگذاری، Integrate نشده بود.(10)
نتیجه گیری
شاخص ISQ در هر دو گروه جهت بارگذاری ایمپلنتها مناسب است. بلوکهای کورتیکوکنسلوس مینرالیزه آلوگرفت میتواند به عنوان داربستی جهت رشد استخوان و افزایش عرض ریج باقیمانده جهت گذاشتن ایمپلنتها بکار روند.
در مورد شاخص ISQ در گروه آلوگرفت بین دورههای زمانی 3 ماه و 6 ماه تفاوت آماری معنیداری وجود داشت در حالیکه در گروه کنترل این تفاوت معنیداری نبود. شاخص ISQ بین دو گروه آلوگرفت و کنترل در زمان 3 ماه تفاوت آماری معنیداری نداشت در حالیکه شاخص ISQ در ماه 6 در گروه کنترل به طور معنیداری بالاتر از گروه آلوگرفت بود. عوامل زیادی در این امر دخیل هستند که هنوز تعداد زیادی از این عوامل ناشناخته باقی مانده و نیاز به مطالعه بیشتری دارد.
تشکر و قدردانی
بدینوسیله از معاونت محترم پژوهشی دانشگاه که بخشی از هزینه این تحقیق را تقبل کرده اند و از جناب آقای جوان جهت محاسبات آماری سپاسگزاری میگردد.